خدا رحم کرد !!!
امشب بعد از کلی بازی و شادی و ... یدونه بادکنک داشتم که داشتیم هر سه تا باهم بازی می کردیم ، که تو یه لحظه که بادکنک اومد طرف مامانی ، مامانم خواست از زیر بادکنک بزنه که بره بالا منم که داشتم شیرجه میزدم به طرفش که بگیرم و بدوم یه لحظه ناخن مامانی با صورتم تصادف کرد و بد جوری زخمی شدم ؛ فوراً چون خیلی ترسیده بودیم بابا و مامان بردنم بیمارستان چشم و اونجا بعد از معاینه گفتن خدا رو شکر چیزیش نشده و میتونین ببرینش خونه !!! ...
نویسنده :
بابايي - ماماني - بعدها هم خودم
16:13